عشق باشکوه به قلم راضیه نعمتی
پارت بیست و هشتم
زمان ارسال : ۲۹۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
فصل 11
دو هفته از رفتن فاطمه خانم و علی آقا گذشته بود و کم و بیش از حامد خبر داشتیم و میدانستیم حالش بهتر شده. غیر از آن شب که حامد در خانهی خاله سیما ماند باقی شبها خانهی پسرعمهاش بود و خاله سیما مرتب با او تماس تلفنی داشت و سفارش میکرد نکات بهداشتی را رعایت کند تا زخمهایش زودتر بهبود یابند.
آن روز بعد از ظهر حامد بیخبر خانهی خاله سیما آمد و حسابی غافل
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
اسرا
00فرنازشوخی یاواقعی؟عالیه راضیه خانم 😘